همه چیز از یک ایده شروع شد: "تبدیل شدن به شماره یک منطقه."
برای اجرای این ایده نیاز بود که خط قرمزهایی رسم شود؛ استانداردهایی که قراربود باعث پویایی بازار ملک در تنکابن شود، توسط عدهای در دوران طلایی بازار ملک این منطقه زیر پا گذاشته شد.
این مسئله باعث شد که خوشنامی در این بازار تبدیل به کاری سخت شود. مهم نبود چقدر تلاش کنیم، کم کاری دیگران باعث شده بود که مراجعهکنندگان همیشه با دید منفی به دفاتر مراجعه کنند. در سالی که ما شروع کردیم برای یک سال تمام چوب کم کاری دیگر دفاتر را خوردیم، بازار ملک تبدیل به یک نمایش ترسناک از ناپایداریها و دروغها شده بود. اعتماد مشتریان از دست رفته بود و بدست آوردن اعتماد تبدیل به کاری دشوار شده بود. البته این به این معنی نبود که بازار قدردان طرف درستکار نبود، اما آن قضاوت اولیه که در ذهن مشتریان نقش بسته بود هنوز هم پا برجاست. البته طبیعت هر کاری حکم میکند که پس از دورهای سودجویی، به صورت خودکار(البته اگر رقیب سالم وجود داشته باشد) بازار و طرفین بازار راه خودشان را به سمت مجموعههای سالم باز میکنند اما این مهم، نیازمند صبر و تحمل زیاد بود. اگر بخواهید درستکار باشید خیلی خوب است، اما آیا بازار این درستکاری و دادستد سالم را باور میکند یا اصلا متوجه آن میشود؟ پاسخ این پرسش تنها در گذر زمان مشخص میشود. برای ما یکسال طول کشید که بتوانیم نخستین قول نامه خودمان را بنویسیم، یکسال از جیب خوردیم و تماما ضررده بودیم. نکته تاسفبار این بود که رقبا میگفتند "بازار خوابیده." این گفته هیچ صحتی نداشت، بازار نخوابیده بود، بازار را زمین زده بودند. سودهای کلان و غیراصولی در معاملات باعث ایجاد وقفه طولانی در تبدیل سرمایه ملکی به سرمایه ارزی شده بود و عدم شفافیت با طرفین معامله باعث از دست رفتن جذابیت بازار ملک برای یک دوره چند ساله شد.
با این وجود گذر زمان پاسخ کوبنده و ترسناکی به بسیاری از آژانسهایمعاملاتاملاک داد: "یا شیوه کار را عوض کنید، یا از دور خارج شوید!"
این پاسخ البته بنا به ذات زمان اثر ناگهانی نداشت، اما مشاهدهشد که سرمایه نقدی بسیاری از معامله گران در طول زمان ته کشید یا به اصطلاح "کفگیر به ته دیگ خورد."
ما از ابتدا سعی داشتیم تا سالم بازی کنیم، زیرا پیشینه کاریما ساخت و ساز ملک و فروش آن است و طبیعتا به عنوان یکی از طرفین معامله، عدم شفافیت را نمیپذیریم.
دیوار، شیپور، کیلید، قورت و بسیاری از رقبا وارد بازار شدند و آن شفافیت از دست رفته را به داستان بازگرداندند. دیگر مانع خاصی میان مالک و خریدار وجود نداشت. البته مشاورین املاک تنها کسانی نبودند که از این قضیه ضربه خوردند، هر کسبوکاری که نقش میانی در معاملات را داشت ضربه دید. البته شاید ضربه واژه درستی نبود، اما توصیف خوبی از شوک وارد شده به قوانین خود نوشته بازار ملک بود. نقش کسبوکارهای اینچنینی اکنون در هالهای از ابهام قرار داشت. چرا؟ چون تصور میشد که تنها آنها میتوانند برای بازی قانون وضع کنند. دفتر آن دوره توسط سرویسهای آنلاین به طور کامل بسته شد زیرا اکنون جای دیگری برای سنجش قیمت ملک وجود داشت: اینترنت!
بگذارید همین ابتدا قضیه را روشن کنیم، ما نمیتوانیم بگوییم که در میان گرگها، فرشته بودیم، شروع کار ما بعد از روی کارآمدن آگهیهای آنلاین بود، پس اگر ذات خودمان را کنار بگذاریم و بگویم که قوانین اخلاقی خودمان وجود نداشت هم باید در این بازار با شفافیت کار میکردیم که بتوانیم دوام بیاوریم. خوشبختانه ما با خط قرمزهای اخلاقی درست شروع کردیم و نیاز نبود که بازار این را به ما دیکته کند که نقش مشاورین املاک الآن مشخص بود: "مشاور و نه دلال"
اکنون دیگر این به توان و ریزبینی یک مشاور مربوط است که بتواند ملکی که مدنظر خریدار است را به اون نمایش دهد و کارشناسی قیمت را بر اساس معیارها و وضعیت بازار به شکلی منصفانه انجام دهد. کسی میتواند دوام بیاورد که کارشناس باشد و ارتباطات درست و شفاف با طرفین معامله داشته باشد. این خوب است، اکنون اگر درست کار کنیم، میتوانیم عرض اندام کنیم.
ما در دوره خوبی وارد بازار شدیم اما ورودمان چندان با مهربانی همراه نبود. بازار در تابستان سال ابتدا روی خوش به ما نشان نداده بود. هر شخصیتی(شخص یا کسبوکار) نیازمند اعتبار است و این اعتبار با تاریخچه دادستد و سالم بدست میآید. بدست آوردن اعتبار سخت و از دست دادنش(حتی اگر تقصیر خودتان نباشد) به طرز ترسناکی آسان است. در کار املاک هرچقدر هم که در فضای مجازی و سطح خیابان با پستها و بیلبوردهای زیبا پر کنید، بازهم وابسته به شهرت و اعتبار خودتان هستید. ما از دید یک تولید کننده دارای اعتبار خیلی خوب و خوشنامی فراوان بودیم، اما این خوشنامی در سایه وابستگی به آژانسهای ثالث قرارگرفته بود و در امر مشاوره خرید و فروش ملک چندان کارساز نبود. مجبور بودیم منتظر بمانیم که مشتریانی که از دیگر آژانسها ناامید شده بودند به سمت ما بیایند. این اما خود مشکلات دیگری را ایجاد میکرد: این تفاوت خود کمی شک برانگیز بود. حق با مشتری است.
مارگزیده از ریسمان سیاه هم میترسد.
- قدیمیها
گذرزمان اما با ما مهربان بود و بعد از گذشت مدتی توانستیم در این بازار جا بیوفتیم و اسم و رسم خودمان را به مشتریان بشناسیم و مهمتر از آن انتخاب آنها برای معاملات آینده باشیم و توسط آنها به مشتریان جدید معرفی شویم. این مهمترین و حیاتیترین جنبه هر کسبوکاری است که توسط مشتریان قبلی دوباره انتخاب شود یا به دیگران توصیه شود.
علت دارد که به ایدهای که ابتدای متن به آن اشاره کردیم، آرزو نگفتیم؛ "اولین شدن در منطقه" یک نقشه است و نه یک رویا که نتیجه بازی با واژگان است. گروه مشاورین املاک عمارت آریا هنوز هم همان هدف را دنبال میکند، با همان استانداردهایی که با آن شروع کرد و همان روشهایی که برایش اسم و رسمی آورده. اینبار اگرچه دایره تجارت خود را وسیعتر کرده ایم، دقت خود را اما بیشتر کرده تا اعتماد هیچ یک از طرفین معاملات را از دست ندهیم، هنوز هم باور داریم که شبکههای اجتماعی و یا فضایمجازی افزونههایی در بازاریابی هستند که اگر قلب آن یعنی رضایت مشتری تپشی نداشته باشد، هیچ فایده و آوردهای برای ما نخواهد داشت.